ساریناسارینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 روز سن داره

دختراي نازم سارينا و ديانا

اولین سفر سارینا به شهر مقدس قم

روزی که به اتفاق عمو رضا (دوست بابایی) صبح روز جمعه ای در ماه بهمن برای زیارت حضرت معصومه (س) و مسجد مقدس جمکران رفتیم قم. هوای قم خیلی سرد بود ضمنا خیلی هم شلوغ بود هر چند امیر رضا اون روز حالش یه کم بد شد ولی خدا رو شکر زود خوب شد. این هم چند تا عکس از سفر یک روزه ی ما در بارگاه حضرت معصومه (س)   روبروی بارگاه حضرت معصومه (س) نازمون داره میخنده نازگل بابا اینجا خیلی سردشه - توی حیاط بارگاه حضرت معصومه (س) اینم عکس سارینا و امیررضا ...
30 بهمن 1391

سارینا و ......

بعداز دو ماه و نیم بالاخره وقت کردم برا گلم یه پست جدید بذارم آخه پشت سرهم مهمون داشتم و وقت نمی شد که سراغ کامپیوتر برم..... ساریناجون الان دیگه اکثر نسبته ها رو میدونه و میشناسه و میتونه به اونها اشاره کنه ولی نمیتونه همه رو به زبون بیاره مثلا نسبتهای بابایی، مامانی، پدرجون، مادرجون، عزیز، آقاجون، خاله جون، دایی جون، عمه، عمو، و ....   صدای بعضی از حیوانات رو هم میتونه دربیاره مثلا صدای گاو، شغال، گوسفند، شیر، جوجه و ... این روزها سارینا جون خیلی با مزه شده و حرفها و کلماتی به زبون خودش می گه که برامون جذابه.... مثلا ساریناجون به عمو جوادش به جای اینکه بگه عمو جواد میگه "اباد" یا "جباد" یا اینکه به دایی علیرضا (یعنی دایی ما...
28 بهمن 1391
1